سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برادران، در کنار ظرف های بزرگ [غذا]، چه بسیارند و به هنگام حوادث روزگار، چه کم! [امام علی علیه السلام]
 
پنج شنبه 90 اسفند 18 , ساعت 1:26 عصر
تاریخچه لباس عروس

لباس عروس، لباسی بی نظیر و منحصر به فرد است. در کنار رویداد تولد و مرگ، ازدواج یکی از سه موقعیت مهم و عظیم در زندگی هر فرد و تنها موردی است که او در تعیین چگونگی و عظمت و شکوه برگزاری آن، نقش اصلی را بر عهده دارد. این روز برای عروس، بیش از داماد اهمیت دارد و روز بزرگ زندگی او محسوب می شود. در سرتاسر تاریخ، زنان همواره تلاش می کردند تا لباس عروسی خاصی داشته باشند که با موقعیت و فضای جشن و شادی مناسب باشد و آنها را زیبا و باشکوه نشان دهد.

لباس عروس، نشانه ای از ملیت
 در قرون وسطی، ازدواج اهمیتی بیش از پیوند میان دو نفر داشت و در بسیاری موارد اتحاد و پیوند بین دو خانواده، دو تجارت و حرفه و حتی اتحاد بین دو کشور به شمار می آمد. بنابراین عروس باید لباسی می پوشید که به بهترین شکل معرف خانواده او باشد. در آن زمان ازدواج های سلطنتی اهمیت سیاسی بسیاری داشت و برای ایجاد اتحاد و پیمانی محکم بین دو کشور انجام می شد؛ بنابراین لازم بود عروس جوان عالی و باشکوه به نظر برسد تا اعتبار و حیثیت کشور خود را تقویت کند و با نشان دادن ثروت و توانگری ملت خود، بر کشور داماد تأثیر بگذازد. جواهرات عروس هم به عنوان بخشی از جهیزیه او، مورد توجه و بحث قرار می گرفت. خانواده های سلطنتی و ثروتمند از عالی ترین و گران ترین پارچه ها مثل مخمل، ابریشم، حریر گلدار، اطلس خز و پارچه های بافته شده از نخ های طلا و نقره استفاده می کردند. در آن زمان که پارچه ها با دست ریسیده، بافته و خشک می شد، و استفاده اقتصادی و صرفه جویانه از پارچه معمول بود، دامن ها را به شکل جمع، بزرگ و پف کرده درست می کردند، طول آستین ها تا زمین ادامه داشت و دنباله دامن در پشت لباس به طول چند متر کشیده می شد. رنگ های استفاده شده هم گرانبها و باشکوه بود. تنها افراد ثروتمند قادر بودند رنگ های گرانقیمتی همچون قرمز، ارغوانی و مشکی را تهیه کنند؛ زیرا این رنگ ها بسیار سخت تر از رنگ هایی که از رنگ های گیاهی طبیعی به دست می آمد، تهیه می شد. علاوه بر این، لباس عروس با جواهرات قیمتی از قبیل الماس، یاقوت سرخ، یاقوت کبود، زمرد و مروارید تزئین می شد و عروس در لباس خود در برابر تابش آفتاب می درخشید. گاهی اوقات لباس عروس چنان با جواهرات پوشیده می شد که پارچه لباس در زیر آنها پنهان می گشت. در قرن پانزدهم زمانی که شاهزاده مارگارت در انگلستان ازدواج کرد، لباس او به حدی سنگین بود که نمی توانست حرکت کند و به کمک دو نفر به کلیسا برده شد!

پیراهن سفید عروسی
 در دوران باستان عروس ها برای نشان دادن شادی خود، از رنگ های شاد و روشن برای لباس عروسی استفاده می کردند. رنگ سفید مدت هاست که به عنوان رنگی سنتی و رایج برای پیراهن عروس پذیرفته شده؛ اما پیراهن عروس همیشه به رنگ سفید نبوده است.
رسم پوشیدن لباس سفید عروسی، به دوران ملکه ویکتوریا باز می گردد. پیش از آن عروس ها، بسته به موقعیت اجتماعی خود، انواع متنوعی از رنگ ها و مواد را برای لباس خود انتخاب می کردند. در آن روزگار رنگ سفید نشانه پاکی و عفت نبود. بلکه رنگ آبی این معنا را داشت و بسیاری از زنان رنگ آبی را برای لباس عروسی خود انتخاب می کردند. رنگ سفید بیشتر نشانه ثروت و توانگری بود. ازدواج ملکه ویکتوریا با پسر عموی خود، شاهزاده آلبرت در سال 1840، بیشترین تأثیر را در رواج مراسم عروسی داشت. ملکه ویکتوریا نخستین فرد سلطنتی نبود که پیراهن سفید رنگ می پوشید، اما نخستین فرد در دوره مدرن بود. رنگ سفید، رنگی مرسوم برای مراسم سوگواری سلطنتی بود و اگر چه همیشه به این عنوان استفاده نمی شد، اما رنگی مناسب برای مراسم عروسی شاهانه هم نبود.
ملکه ویکتوریا با ازدواج در لباس سفید، چرخ ها را به حرکت درآورد. رنگ سفید عموماً برای لباس عروسی انتخاب نمی شد و لباس ویکتوریا باعث شگفتی شد. البته این اتفاق ناخوشایند هم نبود، زیرا به زودی زنان در سرتاسر اروپا و آمریکا از لباس های سفید برای عروسی خود استفاده کردند. اگرچه عروس هایی هم وجود داشتند که همچنان لباس هایی به رنگ های دیگر انتخاب می کردند؛ اما رنگ سفید به عنوان رنگی مناسب و عالی برای لباس عروس پذیرفته شده بود و از آن زمان تاکنون ادامه یافته است. امروزه بسیار نادر است که عروسی لباسی غیر از لباس سفید بپوشد. در سال 1894 در کتابی مربوط به بانوان این جمله چاپ شد: «بر اساس رسم و سنت و عرف، از چندین سال قبل رنگ سفید به عنوان مناسب ترین رنگ برای لباس عروسی انتخاب شده است. این رنگ نمادی از پاکی و خلوص و عفت دخترانه و نشانه ای از قلب سالم و دست نخورده ای است که عروس به همسر آینده خود تقدیم می کند.» با ظهور فروشگاه های بزرگ در دهه 1890، تقریباً هر زنی می توانست رؤیای خود را برای ازدواج در لباس عروسی مد روز تحقق ببخشد. لباس سفید مورد پسند عموم مردم واقع شد و رواج یافت. در سال 1890، در یکی از ژورنال های بانوان نوشته شد: «از سال های بسیار قدیم که نمی توان آغاز آن را به خاطر آورد، لباس عروسی خانم ها سفید بوده است.» البته این جمله نادرست بود، اما به هر حال این احساس را القا می کرد که لباس عروس باید به رنگ سفید باشد. اگرچه رنگ سفید رایج و مرسوم شد، اما بعضی عروس ها لباس هایی انتخاب می کردند که کاربرد بیشتری داشته باشد و بتوانند بعد از مراسم عروسی هم از آن استفاده کنند و از آنجایی که لباس عروسی تا حد زیادی بنا به مد زمان خود دوخته می شد، تنها با تغییرات اندکی می شد آن را برای پوشیدن مجدد آماده کرد.

اعتقادی قدیمی درباره رنگ های مختلف لباس عروس
 یک شعر قدیمی درباره اینکه چگونه رنگ لباس عروسی بر آینده فرد تأثیر می گذارد، می گوید: «ازدواج در لباس سفید یعنی بسیار خوب و صحیح انتخاب کرده اید؛ ازدواج در رنگ خاکستری یعنی به راه دوری خواهید رفت؛ ازدواج در رنگ سیاه، یعنی آرزو خواهید کرد که بازگردید؛ ازدواج در رنگ قرمز، یعنی آرزوی مرگ خواهید کرد؛ ازدواج در رنگ آبی، یعنی همواره خالص، پابرجا و راستگو خواهید بود؛ ازدواج در رنگ سبز یعنی از دیده شدن خجالت می کشید؛ ازدواج در رنگ زرد، یعنی از مرد خود خجالت می کشید؛ ازدواج در رنگ قهوه ای یعنی در خارج شهر زندگی خواهید کرد و ازدواج در رنگ صورتی یعنی روح شما غرق خواهد شد!»

تأثیر جنگ جهانی بر لباس عروس
 در تمام دوره ها، عروس ها سعی می کنند به شکلی لباس بپوشند که مناسب موقعیت اجتماعی آنها و تا حد امکان متناسب با مد باشد و برای تهیه آن از زیباترین، بهترین و گرانبهاترین موادی که توانایی فراهم کردن آن را دارند، استفاده شود. میزان و کیفیت موادی که در دوخت لباس عروس به کار می رود، انعکاس ثروت و موقعیت اجتماعی عروس است. مدها و مدل های لباس در دوره ادوارد هفتم، روز به روز تجملی تر و پرخرج تر می شد، اما با آغاز فاجعه جنگ جهانی اول، این روند متوقف و سبک لباس ها ساده تر شد. همچنین با تغییر نقش زنان در جامعه، دامن لباس ها کوتاه تر شد. کوکو شانل نیروی قدرتمندی در تغییر فشن زنان بود و نخستین کسی بود که در دهه 1920، رسماً لباس عروسی کوتاه را معرفی کرد. این لباس، پیراهن سفیدی تا زانو با یک دنباله بلند بود. این رنگ سفید سیمانی به عنوان رنگ جهانی و همگانی لباس عروس مورد توجه قرار گرفت. در زمان جنگ جهانی دوم بسیاری از عروس ها احساس کردند که ازدواج در لباس مجلل صحیح نیست، بنابراین لباس های ساده ای را برای مراسم عروسی خود انتخاب می کردند. در زمان جنگ جهانی دوم زنان وظیفه خود دیدند تا از مراسم ازدواج سنتی چشم بپوشند. بیشتر عروس ها ممکن بود تنها چند هفته یا حتی چند روز پس از مراسم نامزدی خود عروسی کنند؛ در نتیجه زمان کافی برای یافتن لباس عروس مناسب نداشتند، بنابراین بهترین لباس خود را برای این کار انتخاب می کردند. اگر عروسی می خواست که حتماً لباس عروس سفید داشته باشد، می توانست آن را برای مراسم قرض بگیرد یا اجاره کند. اگر عروس و داماد هر دو در جنگ شرکت داشتند، در اونیفورم های نظامی خود ازدواج می کردند. پس از جنگ جهانی، یک دوره پررونق و مرفه آغاز شد و این موضوع در لباس های عروسی هم انعکاس یافت. لباس های بلند سفید رسمی، مجدداً رایج شد و به مد بازگشت. رنگمایه های سفید مانند کرم، زرد بسیار کمرنگ و عاجی رنگ، همگی به عنوان رنگ لباس عروس قابل قبول بودند و رنگ های روشنی مثل آبی، سبز یا صورتی کمتر استفاده می شد. ازدواج در لباس سیاه رنگ، نشانه بدبختی و بخت بد بود.

لباس عروس در قرن جدید
 مرکز توجه لباس های عروس از دهه 1950 تغییر کرد. امروزه بیشتر از همه، تأکید بر روی شخصیت خود عروس است. در حال حاضر عروس ها می توانند تقریباً از هر مدل و سبک لباسی برای مراسم ازدواج خود استفاده کنند؛ یک پیراهن مجلل طراحی و تزئین شده یا حتی یک پیراهن ساده غیر رسمی. هر لباسی که عروس انتخاب کند تا زیباتر به نظر برسد، قابل قبول است. حالا شما می توانید هر رنگی را برای لباس ازدواج خود انتخاب کنید، اما دست کم اندکی درباره سابقه و تاریخچه لباس عروسی سفید آگاهی پیدا کرده اید.
منبع: دنیای زنان، شماره 64


پنج شنبه 90 اسفند 18 , ساعت 1:26 عصر
تا به حال به این سوال فکر کرده اید آیا با یک معلول جسمی ازدواج می‌کنید؟

علی اکبر عباسی شاعر جوانی است که سال‌هاست با ذهنش زندگی می‌کند. با ذهنش و با قلمش. او ناتوانی‌ و کم‌توانی‌های جسمش را در نوشته‌هایش و در بزرگی‌ روحش پنهان می‌کند. علی‌اکبر متولد آبان 1359 است؛ اما سال‌هاست که فقط بزرگ‌‌شدن روحش را جشن می‌گیرد. او به تعبیر ما یک معلول جسمی است اما از نگاه خودش یک انسان توانمند است، البته با تفاوت‌هایی کوچک... و حالا ماجرای ما و علی‌اکبر گفتن از حق ازدواجی است که او معقتد است از معلولان دریغ شده؛ حقی که خودخواهی انسان‌های سالم حتی جسارت بیان کردنش را از معلولان گرفته... علی‌اکبر به عنوان نماینده همه جوان‌هایی که مثل او به خاطر شرایط جسمی ناگزیرند زندگی مشترک را فراموش کنند مهمان ماست تا از حقش برای زندگی بگوید و حتی دفاع کند.

راهکار ساده شما کارآمد نیست
 وقتی پای ازدواج افراد معلول به میان می‌آید ساده‌ترین پیشنهاد و البته به‌نظر من نخستین راهکاری که به ذهن همه افراد سالم می‌ر‌سد، این است:«خب افراد معلول هم ازدواج کنند؛ اما نه با افراد سالم. یک فرد معلول باید با آدمی مثل خودش ازدواج کند. یک دختر و پسر معلول وقتی در کنار هم قرار بگیرند کنار آمدن با زندگی برای هر دوی آن‌ها ساده‌تر می‌شود. چون نگاه هر دوی آن‌ها به زندگی یکی است و تحمل شرایط متفاوت‌شان برای هر دوی آن‌ها ساده‌تر است...» و هزار و یک دلیل دیگر و همه از همین دست. اما از نظر من معلول که خودم به شرایطم واقفم؛ از نظر من که می‌دانم در خیلی از شرایط به ظاهر ساده زندگی من به کمک دیگری نیاز دارم این همراهی یعنی قوز بالای قوز! خود شما فکر کنید من معلول، همسرم هم معلول باشد اصلا چطور می‌توانیم از پس زندگی بر آییم؟! درحالی‌که اگر یک آدم سالم در کنار آدم معلول قرار ‌بگیرد هر 2 می‌توانند کمک حال هم باشند و می‌توانند دست همدیگر را بگیرند تا به آخر خط برسند.

زندگی سهم شماست یا ما؟!
 هر روز سر ظهر شبکه 3 سیما برنامه‌ای پخش می‌کند به نام به سمت خدا، بحث کارشناسان این برنامه که اتفاقا همه از چهره‌های نام آشنا هستند راجع به ازدواج جوان‌هاست. هر روز یک ساعت راجع به مشکلات ازدواج و موانعی که سر راه جوان‌ها برای شروع زندگی مشترک وجود دارد، بحث می‌کنند. از هر دری می‌گویند از این‌که چطور به جوان‌ها کمک کنیم با این مشکلات کنار بیایند یا حتی این‌که چطور موانع را از سر راه‌شان برداریم؛ اما هیچ وقت هیچ کس در این برنامه نگفت برای ازدواج جوان‌های معلول چه کار کنیم؟! هیچ کس نگفت، چه کار کنیم تا جوان‌های معلول هم مثل همه از حق طبیعی زندگی‌شان برخوردار شوند. چطور تشکیل زندگی بدهند و در کنار همسران‌شان زندگی کنند.
من سوالم از همه این کارشناسان محترم این است که اگر روزی خدای نکرده فرزند خودشان هم شرایطی مثل من داشت؛ باز هم آن‌قدر بی‌تفاوت به ما و با قدرت به زندگی نگاه می‌کردند؟! من یک ماه تمام این برنامه را دنبال کردم چون دلم می‌خواست این کارشناس‌ها که همه در جایگاه خودشان خبره‌اند به من معلول هم یک راهکار بدهند یا بگویند معلولان هم می‌توانند زندگی کنند و می‌توانند ازدواج کنند و اما انگار ما اصلا دیده نمی‌شویم و زندگی در این دنیا فقط سهم آدم‌های سالم است.

تا به حال به این سوال فکر کرده اید آیا با یک معلول جسمی ازدواج می‌کنید؟

ما دوست‌داشتن را می‌فهمیم
 آدم‌های سالم تنها یک‌ خط‌کش برای سنجش معلول‌ها دارند. خط‌کش آن‌ها فقط توان جسمی ما معلول‌ها را می‌سنجد؛ همین و بس. هیچ وقت یک آدم سالم به این فکر نمی‌کند که این جسم کم‌توان، فکر دارد، روح دارد، احساس دارد و دوست‌داشتن را می‌فهمد. هیچ وقت نمی‌پرسند منِ علی‌اکبر به چه فکر می‌کنم و چه جور نگاهی به زندگی مشترک دارم. اصلا از زندگی مشترک چه می‌خواهم؟ اما باور کنید علی‌اکبر و امثال علی‌اکبر هم زندگی را دوست دارند، برای زندگی‌شان برنامه دارند. نگاه من به زندگی مشترک مثل خیلی از شما آدم‌های سالم در کنار هم بودن است. این‌که زن و مرد با همه وجودشان در کنار هم باشند، همراه هم باشند بدون این‌که به یکدیگر نیش یا گوشه و کنایه بزنند! باور کنید من هم از زندگی همان چیزی را می‌خواهم که یک فرد سالم می‌خواهد، همین!

ایمان در زندگی هم لازم است، هم کافی
 من یقین دارم که یک فرد معلول مثل من، می‌تواند با یک فرد سالم ازدواج کند. فرقی هم نمی‌کند که دختر باشد یا پسر. برای این اطمینان هم دلیل دارم؛ اول این‌که من به خدا اعتقاد دارم بیشتر از هر چیز و هر کس! به عقیده من اگر کسی آن‌طور که باید و شاید به خدا اعتقاد داشته باشد کنار آمدن با زندگی برایش خیلی راحت‌تر از چیزی می‌شود که ما حتی فکرش را می‌کنیم؛ اما مسئله این‌جاست که این اعتقاد برای زندگی با فرد معلول کافی است؟! آدم‌های سالم همیشه فکر می‌کنند لازم است؛ اما کافی نیست. من به آن‌ها حق می‌دهم چون نگاه‌شان به زندگی با من معلول فرق می‌کند اما من که برای برداشتن هر قدم به خدا متکی هستم، ایمان دارم که اعتقاد داشتن به خدا همه مشکلات زندگی را حل می‌کند و همه موانع را بر‌طرف می‌کند.

در زندگی ما منطق حکمرانی می‌کند
 آدم‌های سالم از زندگی انتظارات زیادی دارند. سعی می‌کنند منطقی به ماجرا نگاه کنند و در جواب من می‌گویند:«ببین علی‌اکبر، زندگی تنها یک ارتباط عاشقانه و صمیمی نیست...». اما کسی نمی‌خواهد صدای من را بشنود، کسی نمی‌خواهد بشنود که من هم همین را می‌خواهم، اصلا آدمی مثل من نمی‌تواند به زندگی احساسی نگاه کند. این اعتقادی است که همه معلول‌ها دارند. ببینید اصلا من معلول باید نگاهم به زندگی بر پایه منطق باشد نه احساس. اگر احساس به من حکم کند که باید همان سال‌های اول زندگی پا پس بکشم! اما این منطق است که به من می‌گوید شرایط خود را بپذیر و با آن به بهترین شکل کنار بیا. در ازدواج هم همین منطق است که به من جرات تصمیم‌گیری می‌دهد به من و البته طرف مقابلم. اگر قرار است یک آدم سالم با علی‌اکبر معلول زندگی کند باید شرایط زندگی او را بفهمد باید عاقلانه تصمیم بگیرد نه از روی احساس چون اینجور احساسات دوام ندارند، هم دوام ندارند و هم این‌که به کار آدم معلول نمی‌آیند

تا به حال به این سوال فکر کرده اید آیا با یک معلول جسمی ازدواج می‌کنید؟

بار زندگی با من یا...
 از یک زاویه دیگر هم باید به داستان نگاه کرد. وقتی دختر یا پسر سالم بخواهد به ازدواج با یک معلول فکر کند حتما این فکر از ذهنش عبور می‌کند که تمام عمر باید تمام بار زندگی روی دوش خودم باشد! خب این نگاه کاملا منطقی است، اصلا شاید اصل ماجرا همین است ولی من می‌خواهم به همه این دوستان بگویم، باور کنید بار گناهی که ما همه عمر به دوش می‌کشیم خیلی سنگین‌تر از بار زندگی با آدمی است که درست مثل شما روح دارد، مثل شما احساس دارد و می‌تواند فکر کند. ما آدم‌ها حاضریم وارد زندگی‌های از پیش تعیین‌‌شده بشویم حتی به قیمت این‌که پایانش به راهروهای دادگاه‌های خانواده‌ و طلاق ختم شود اما زیر بار زندگی با آدمی که از نظر جسمی ناتوان است نرویم! بار گناه را تمام مدت زندگی تحمل کنیم؛ اما گوشه بار فرد معلول را نگیریم و اصلا به این فکر نکنیم که آدم‌های معلول هم سهمی از زندگی دارند.

شما حق انتخاب دارید، ما حق زندگی
 من معقتدم همه آدم‌های سالم حق انتخاب دارند. حق دارند انتخاب کنند که طرف مقابل‌شان سالم و سرپا باشد یا معلول و ناتوان؛ اما یک سوال بزرگ دارم پس من معلول چه؟ من حق زندگی ندارم؟! من نباید به زندگی مشترک یا تشکیل خانواده فکر کنم؟! به‌نظر من حق زندگی علی‌اکبر معلول هم این است که مثل همه زندگی کند و حس پدر بودن را تجربه کند. حتی سختی بکشد و با همه مشکلات زندگی مشترک دست و پنجه نرم کند ولی آدم‌های سالم این حق را از من و امثال من گرفته‌اند! مشکل آدم‌های سالم این است که فقط معلولیت فردی مثل من را می‌بینند. نه فکر و ذکر و باطن من را. یعنی به محض این‌که معلولیت را می‌‌بینند دیگر حاضر نیستند جلوتر بروند. البته به‌نظر من این رفتار آدم‌های سالم هم دلیل دارد، ببینید ما آدم‌ها خودخواهیم، خودخواهی اجازه نمی‌دهد غیراز منافع خودمان به دیگری هم فکر کنیم.

همسر، پرستار یا مادر؟!
 خیلی‌ها به من می‌گویند: «علی‌اکبر تو حتی به تنهایی نمی‌توانی یک لیوان آب‌ را برداری؟! فکر نمی‌کنی این یعنی اتکای صرف به دیگری؟ دیگری که بیشتر از یک همسر باید نقش مادر یا پرستار را برای تو بازی کند؟!» اما من نمی‌فهمم چرا این آدم‌ها نمی‌خواهند باور کنند که پرستار در زندگی من نقش خودش را دارد، مادر جایگاه خودش را دارد و همسر هم جای خودش را. باور کنید بین لیوان آبی که پرستار یا حتی مادرم به دست من می‌دهد یک دنیا فرق است! برای فهمیدن این تفاوت‌ها هم حتما نباید چهارستون بدن‌تان سالم باشد. اما متاسفانه هیچ‌کس حتی حاضر نیست حرف‌های من و امثال من را بشنود. خب شاید حق هم دارند به هر حال دنیای ما از هم جداست.

کبوتر با کبوتر، باز با باز
 من آدم جسوری هستم. آنقدر جسور که تا به حال چند بار به‌خودم جرات مطرح کردن پیشنهاد ازدواج با خانم‌هایی که احساس می‌کردم از نظر روحیات و نگاه به زندگی با من هماهنگ هستند را مطرح کردم. البته باید اعتراف کنم که این جسارت هم به دلیل همان اعتقادی است که قبلا از آن صحبت کردم. بگذریم در قبال هر کدام از این پیشنهادها جواب‌های عجیبی شنیدم که البته انتظارش را هم داشتم؛ اما باید اعتراف کنم منصفانه‌‌ترین جوابی که شنیدم این بود« کبوتر با کبوتر باز با باز»! من گله‌ای از هیچ‌کس ندارم. چون معتقدم همه آدم‌ها حق انتخاب دارند. حق دارند که در مورد زندگی‌شان تصمیم بگیرند اما یک سوال بزرگ دارم از همه آدم‌ها و اجتماعی که به ما یاد داده در برابر حق زندگی یک آدم معلول برای زندگی به او بگوییم کبوتر با کبوتر باز با باز؛ سهم ما آدم‌های معلول از زندگی چیست؟! ما چون معلولیم باید به مرگ فکر کنیم؟!
منبع:مجله بهترین ها


پنج شنبه 90 اسفند 18 , ساعت 1:26 عصر
ازدواج آب و آیینه

پیام های یک پیوند آسمانی
 همه در سخن از ازدواج حضرت علی و فاطمه، از ساده زیستی و کم بودن جهیزیه و مهریه حضرت زهرا سخن می گویند حال آنکه در عمل، هر روز به سمت تفاخر و اصراف بیشتر سوق پیدا می کنند اینها از آن روست که حقیقت و روح آن زندگی مقدس را درک نمی کنند. زندگی وقتی می تواند تا این اندازه ساده باشد که روحی بزرگ در آن نهفته باشد؛ آن روح، همان عشقی است که همه با ولع به دنبال آن هستند ولی کمتر موفق به تجربه آن می شوند. حضرت امیر درباره زندگی با فاطمه می فرماید: کنا کزوج همامت فی ایکه. من و فاطمه بسان دو کبوتر در آشیانه ای بودیم. لذا هم اکنون نیز با وجود همه تجملات و زرق و برق های دلفریب، چه بسا جوان های عاشقی که واقعاً وصال یکدیگر را خواستار بوده اند و بعضاً حاضر شده اند، چشم بر روی همه مادیات ببندند تا به عشقشان برسند. آنهایی که لذت عشق را چشیده اند، هیچ حرصی برای اقناع خود با مادیات ندارند. از همین رو گفتنی است که هر رفتار و اندیشه ای که به محبت و عشق طرفین لطمه وارد کند، هر چچند دستاوردهای مادی داشته باشد، یا موجب مغلوب شدن یکی از آن دو شود، نادرست و زیانبار است و زندگی را از مسیر خوشبختی منحرف می سازد. جوانان باید توجه داشته باشند که عشق اکتسابی است. با احسان، محبت و زیرکی می توان عشق پایدار بوجود آورد. اما با بی توجهی و خودخواهی عشق های موجود نیز از بین خواهند رفت. از دیگر اموری که موجد عشق می شود رفتارهای هیجان برانگیزی است که از سر پاکی و حیا بوجود می آید. یکی از دلایلی که جوانان امروز را نسبت به هم سرد و بی علاقه می سازد، دور شدن از رفتارهای فطری است که به علت هماهنگی با فطرت طرف مقابل در او ایجاد عشق و هیجان می کند. عروسی که به دلیل تجربه زیاد در برخوردهای بی پروا با نامحرمان، حیای خود را از دست داده است، چندان جذابیتی برای داماد نخواهد داشت. در وجود مبارک حضرت فاطمه، حیا یکی از شاخصه های برجسته بود که نمود زیادی در رفتارهای آن حضرت در شب عروسی داشت. البته گفتنی است که حیایی پسندیده است که از سر عفت و شرم باشد نه حیایی که از روی جهالت و ضعف های درونی است. این چنین حیایی با عنوان حیای حمق در اسلام و با عنوان کمرویی در روانشناسی مورد تقبیح قرار گرفته است. شجاعت نیز شاخصه برجسته حضرت علی بود که بسیاری از زنان و دختران هم عصر ایشان را شیفته او کرده بود. دکتر سعید داوودی می گوید: «زن از مرد خصلت های مردانه و شجاعت و جسارت را می پسندد و زبونی و ترس مرد ــ هر چند بخشی از خواسته های زن را برآورده کند و ممکن است سبب دستیابی زن به موقعیت های ممتاز در خانواده شود ــ زن را از داشتن مردی با شخصیت مردانه، شجاع و پرجرأت محروم می کند و این کمبودی است که زن همیشه از آن رنج خواهد برد.» هدف های بزرگ نیز، مادیات را در چشم انسان ها، کوچک و پست می کنند. در زندگی حضرت زهرا و امام علی یک هدف بزرگ هم، وجود داشت که موجب همدلی و تفاهم است. آن دو بزرگوار در راه تقرب و بندگی خداوند که هدف مقدسشان بود یکدیگر را یاری می کردند و از این یاری لذت می بردند. وقتی از حضرت علی در مورد همسرش پرسیدند او را اینگونه توصیف کرد. نعم العون فی طاعه ا...: زهرا بهترین یاور در مسیر اطاعت و بندگی خداست. این خصیصه حضرت زهرا امیرالمؤمنین را بسیار راضی و علاقه مند می نمود. اما اگر هیچ کدام از این دو امر معنوی یعنی هدف بزرگ و عشق ناب در زندگی وجود نداشته باشد، پرهیز از مادی نگری تقریباً محال خواهد بود. انسان ها وقتی چیز بزرگی برای اشتغال روحی پیدا نکنند، روحشان را با مسائل کم ارزش سرگرم خواهند کرد.

دخالت مثبت بزرگ ترها در ازدواج جوانان
 نکته جالب توجه دیگری که در ازدواج آن دو بزرگوار نهفته اما کمتر مورد توجه قرار می گیرد، دخالت و تأثیر مثبت رسول خدا ــ که بزرگ تر هر دو به حساب می آمد ــ ، بود. اگر بزرگ ترها روش و طریق دخالت و کمک به جوانان را از رسول خدا بیاموزند، بسیاری از ازدواج های ناموفق صورت نخواهد گرفت. اولاً در این خصوص گفتنی است که رسول خدا، فاطمه را با تعالیم ناب اسلامی تربیت نمود و چنان او را بزرگ کرد که فاطمه از داشتن مهریه مادی خوشحال نبود و آن را در شأن خود نمی دانست و تقاضا نمود تا شفاعت امت، مهریه او قرار گیرد و از طرف خداوند تضمین آن را گرفت. اما درباره دخالت پیامبر در مراسم ازدواج آن حضرت؛ توجه به اقدامات او در تعیین میزان مهریه و چگونگی تقسیم مخارج عروسی، طرز صحبت کردن با عروس و داماد، و سفارش و نصیحت به آن دو، قابل تحقق و تأمل است. پیامبر اکرم برای تعیین میزان مهریه ــ که قرار بود الگوی همه مسلمین واقع شود ــ ابتدا از میزان دارایی داماد سؤال نمود. سپس با برخوردی منطقی به او فرمود که کدام بخش از داشته هایش را صرف مهریه نماید. حضرت رسول در برخورد با داماد، طرفداری از عروس نمی کردند بلکه نسبت به هر دو به یک اندازه خیرخواهی و مصلحت اندیشی می نمودند. حضرت محمد (ص) فرمود: برای ازدواج چه داری؟ حضرت علی (ع) گفتند: شما بهتر می دانید، یک شمشیر و زره و شتر. پیامبر گفت: تو احتیاج به شمشیر و شتر داری ولی احتیاج به زره نداری زیرا شجاع هستی پس زره را بفروش و مقدمات ازدواج را فراهم کن. ایشان زره را پانصد درهم فروختند و با این پانصد درهم زندگی را شروع کردند. وقتی مهریه بر اساس موجودی داماد تعیین شود قابل پرداخت خواهد بود آنگاه ضمن ایجاد محبت و احساس خوشایند داماد از حمایت عروس و احساس عروس از حمایت شدن توسط داماد، از ایجاد مشکلات بعدی نیز جلوگیری خواهد نمود. نقش رسول خدا در تقسیم مخارج عروسی نیز در خور تأمل است. آن حضرت درباره تهیه شام عروسی به امیرالمؤمنین فرمود: گوشت و نان با ما، خرما و روغن با تو. نه همه مخارج را بر گردن داماد انداخت و نه همه را خود قبول فرمود بلکه با توجه به دست خالی داماد از او خواست که نیمی از مخارج را بپردازد ولی برای ملاحظه او مخارج را ارزان در نظر گرفتند. به عبارت دیگر در اندیشه اسلامی پسندیده نیست که عروس را به داماد تقدیم کنند و از او هیچ نخواهند بلکه ضمن ملاحظه داماد، بهتر است او را در زحمات و مخارج شریک کنند. هر چند پدرزن از هر جهت از کمک داماد بی نیاز باشد. بلکه این کارها برای حفظ شأن عروس و داماد لازم است داماد باید صداقت خود را در خواستاری عروس نشان بدهد.
منبع: دنیای زنان، شماره 64


<   <<   11      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ